فنای زنوزی خویی

فنای زنوزی خویی از شاعران اوایل قاجار است که اشعار زیبایی در سه زبان فارسی ترکی و عربی دارد. در مجال غزلی زیبا از مجموعه اشعار ترکی وی را مرور می کنیم:

ای کاش حریم حرمه محرم اولایدیم

یارین یوزونه سایه سالان پرچم اولایدیم

ای کاش که بیر بوسه دوداغندن آلایدیم

زخم دل مجروحمه تا مرهم اولایدیم

گورجک عرق شرم یوزندن دئدیم ای کاش

بو برگ گول اوزره گورونن شبنم اولایدیم

ای کاش صبا کیمی منیم بختیم اولایدی

تا محرم اول زلف خم اندر خم اولایدیم

من ده دیل آچیب مین دیل ایله شوره گلیدیم

گر شانه کیمی زلفین ایله همدم اولایدیم

ای کاش یئریم جنت کوینده اولایدی

تا منده مگر دهرده بیر آدم اولادیم

ای کاش فنا کعبه مقصوده یئتئیدیم

تا محرم حل و حرم و زمزم اولایدیم

داستان دولت بهیه روسیه

همسایه شمالی

خاطرات تلخ آخال، گلستان و ترکمانچای

و

حسرت جان سوز شاهزاده عباس میرزا

سرزمین انقلاب 1917م.

داستان دولت بهیه روسیه

در

کمکی آراز

حکایت روس و روسیه (1)

روس‏ها که بودند؟

روس‏ها ملت چندان مهم و تأثیرگذاری در تاریخ نبودند. این ملت در ادبیات ما با عنوان روس یا اروس شناخته شده است. روسیه از چندین دوک نشین کوچک در آن سوی کوه‏های قفقاز شمالی تشکیل شده بود که دوک نشین‏های مسکوی و کیف از جمله مهم‏ترین آنها بودند. این ارک‏ها یا کرملین‏های کوچک تنها بعد از نزول قدرت مغولان در این منطقه ظهور کردند. روسیه هم زمان با اقتدار دولت صفویه یک کشور عقب مانده و کوچک بود که کم کم داشت پوست اندازی می‏کرد و از قالب قرون وسطایی خارج می‏گشت. جالب است قدرت بزرگ امروز دنیا (روسیه)، در زمان صفویه آن قدر در برابر قدرت ما ضعیف و ناچیز و از تمدن آن روزگار به دور بود که به هنگام ورود روس‏ها به دربار صفوی ، درباریان متمدن و متجدد ایرانی را به خنده و تمسخر را پیشکش نمودند. لباس‏های پوشمی و کرک دار روس‏ها برای مردان دولت صفوی نا آشنا و غیر متعارف بود.

اسنادی در دست است که حاکم گروزنی برای اطلاعت و سرسپردگی نامه‏ای به شاه عباس کبیر می‏فرستد.

هر چند اواخر صفویه دوران آشفته‏ای برای ایران بود اما در زمان نادر نیز روس قدرت کوچک در برابر دولت افشار بود. هر گاه نادر لشکر به سوی قفقاز می‏راند روس‏ها از هراس او تا آن سوی مسکو و کیف عقب می‏نشستند.

شاید داستان پیشنهاد ازدواج نادر به کاترین (آق بانو- پادشاه خورشد کلاه روس) نیز از همین ضعف روس‏ها در برابر دولت افشار نشأت گرفته باشد.

 

مزارات 16

مزار میرزا محمد ابراهیم وزیر آذربایجان در عهد صفوی

در نقشه ای منتسب به میرزا محمد ابراهیم قاره امریکا با عنوان ینگی دنیا نشان داده شده است.

یکی از قبور تاریخی گورستان سرخاب تبریز، مزار میرزا محمد ابراهیم ظهیرالدین وزیر آذربایجان است. به نظر می‎رسد این مقبره در درون مجموعه امامزاده سید حمزه (ساری گول آقاسی) قرار داشته باشد. چرا که  نام و نشان میرزا ابراهیم بر روی کتیبه‏ای بر اطراف در ورودی وجود دارد . در انتهای سمت راست این کتیبه آمده است:« بنده شاه ولایت نشان» و در سمت چپ نقر گشته است:«میرزا محمد ابراهیم وزیر آذربایجان»

مدرسه ظهیریه تبریز نیز از یادگارهای میرزا محمد ابراهیم در این شهر می‏باشد که در سال 1089هـ.ق. ساخته شده و بنام بانی نام گذاری گشته است.

این شخصیت تاریخی همچنین از تعمیرکننده گان بقعه صاحب الامر تبریز می‏باشد.

میرزا محمد ابراهم یکی از حکام منطقه در دوره شاه سلیمان صفوی است که شرحی از او در سفرنامه شاردن موجود است. شاردن از علاقه وی و برادرش به نقشه‏های جغرافیایی و از کتابخانه مجهز ایشان در شهر تبریز سخن به میان می‏آورد. این موضوع نظر جناب آقای دکتر منصور صفت گل ، صفویه پژوه برجسته کشورمان را جلب می‏کند. وی سرانجام در انگلستان به نسخه‏ای خطی برمی خورد که توسط میرزا محمد ابراهیم نگاشته شده و در آن نقشه‏ای موجود است که حتی قاره آمریکا با عنوان «ینگی دنیا» (دنیای تازه) نشان داده شده است. این یک کشف بزرگ در حوزه صفویه پژوهی بود. از آن پس دکتر صفت گل مطالعه در خصوص میرزا محمد ابراهیم وزیر آذربایجان را در برنامه‏های مطالعاتی خود قرار داده‏اند.

مزارات 15

مدفن پادشاهان قاجار:

شاید برای برخی دانستن مدفن پادشاهان قاجار جالب باشد. در این مجال محل درگذشت و مدفن فرزندان تاجدار این سلسله حکومتی را مرور می‏کنیم:

مدفن

محل درگذشت

نام

نجف اشرف

شوشای قره باغ

آقا محمدخان قاجار

قم

اصفهان

فتحعلیشاه قاجار

قم

تجریش

محمدشاه قاجار

ری

ری

ناصرالدین شاه

کربلا

تهران

مظفرالدین شاه

کربلا

سان رمو ایتالیا

محمدعلی شاه

کربلا

نویی سور سن  فرانسه

احمد شاه

با بررسی این فهرست می‏توان چنین نتیجه گرفت که پادشاهان قاجار همگی در حرم های مقدس جهان تشیع دفن گشته‏اند. حتی عباس میرزا هم که هیچ گاه پادشاه نشد در حرم امام رضا(ع) مدفون گشت. نزدیکی پایتخت به حرم حضرت معصومه(س) در قم و حضرت شاه عبدالعظیم حسنی (ع) در ری باعث شد تا تعداد کثیری از رجال و اهل حرم قاجار در این دو آستانه مقدسه دفن شوند.

عباس میرزا و جلفا

!عباس میرزا را از دست ندهیم

برخی از شخصیت‏های تاریخی به قدری بزرگ و محبوب هستند که همگان دوست دارند خود را بدو نسبت دهند. برخی شهرها و حتی برخی از کشورها بر روی چنین شخصیت‏هایی جدال و دعوا دارند و هر یک سعی می‏کنند ان شخصیت را قهرمانی از قهرمانان شهر یا کشور خود بدانند. البته موضوع بدین جا ختم نمی‏شود. پس از ثبت ان شخصیت به نام خود شروع به مطالعه در خصوص او می‏کنند. عکس ها، پیکره‏های او را در گوشه و کنار شهر یا کشورشان نسب می‏کنند. پارکها، بوستان‏ها، خیابان‏ها، بلوارها، مدارس و مراکز فرهنگی را بنام او نام گذاری می‏کنند. سوغاتی هایی برای شهر خود ردست می‏کنند که با تصاویر آن شخصیت مزین شده است. جا کلیدی‏های شیک، تابلوهای کوچک، تابلو فرش‏های نفیس، گلدان‏ها، بشقاب‏ها، سرویس‏های چای خوری و... ده‏ها چیز دیگر. در یک کلام در خصوص او سنگ تمام می‏گذارند و از آن سود می‏برند.

اما افسوس که ما زیاد بدین موضوعات عنایتی نداریم. زنگ خطری به گوش می‏رسد که برخی می‏خواهند عباس میرزا را به خود منتسب نمایند. شاید مردم جلفا بیش از دیگران در این خصوص صاحب حق باشند. عباس میرزا در جای جای خاک جلفا یادگارهایی از خود باقی گذاشته است. او بیش از صد سال است که روح و جان مردم جلفا را تسخیر کرده است. در شهر جلفا، در کوردشت نام یاد او با حمام‏ها و قلعه تاریخی‏اش جاودانه است. حتی برخی از نوادگان عباس میرزا هنوز نیز در این دیار زندگی می‏کنند. دره دیز هنوز هم آماده استقبال از لشکریان اوست تا بروند و دمار از روزگار کفار روس درآورند.

شایسته است نام و خاطر عباس میرزا بیش از این در جلفا زنده شود و همه آنچه مردم شهرهای دیگر در خصوص شخصیت‏ها و قهرمانان خود انجام می‏دهند، مردم جلفا در باره عباس میرزا انجام دهند.

مزارات 14

مزارات سه علامه تبریزی

در سفرهای زیارتی به شهر های مقدس نجف اشرف مشهد و قم ضمن زیارت مزارات نور چشمان رسول الله (ص)  قبور نورانی سه علامه تبریزی را نیز زیارت کنیم.

تبریز شهر سه علامه می‏باشد. علامه امینی، علامه طباطبائی و علامه جعفری (رحمه الله علیهم) سه تن از بزرگ‏ترین علمای روزگار خود بودند که هر سه از تبریز و آذربایجان سر بر آوردند و به ستارگان جاودانه جهان تشیع مبدل گشتند.

فلسفه، تفسیر و علوم دینی اصلی‏ترین حوزه مطالعاتی ایشان بود. امروز نیز در تبریز نام و یاد ایشان گرامی داشته می‏شود. موسسه‏ای تحقیقاتی (مخصوص علوم انسانی) بنام «سه علامه تبریزی» در این شهر فعالیت می‏نماید. یک مرکز تربیت معلم بنام علامه امینی و یک مرکز تربیت معلم بنام علامه طباطبائی نام گذاری شده است. خیابان‏ها و کتابخانه‏هایی بنام ایشان مزین گشته است. پیکره‏های این سه علامه در ورودی دانشگاه تبریز و در جوار مسجد این دانشگاه نصب گردیده که الهام بخش جوانان دانشجو می‏باشد. پیکره (نیم تنه) علامه طباطبائی نیز در سالن ورودی کتابخانه مرکزی تبریز به چشم می‏خورد.

اما شاید بسیاری از مردم این شهر از مدفن و آرامگاه این سه علامه دوران آگاهی نداشته باشند در این مجال به معرفی مزارات سه علامه بزرگوار می‏پردازیم :

نام

تاریخ وفات

مدفن

علامه امینی

12 تیر 1349

نجف اشرف- جوار کتابخانه شخصی

علامه طباطبائی

24 آبان 1360

قم المقدسه- حرم حضرت فاطمه معصومه (س)

علامه جعفری

25 آبان 1377

مشهد المقدسه- دارالزهد مبارکه حرم رضوی (ع)

 

 

مزار شهدای شهریور 1320

منبع تصویر:خبر جلفا

مزارات 13

مزارات شهدای سوم شهریور ۱۳۲۰ جلفا (روز جلفا)

برخی از مزارات جنبه ملی دارند. مردم یک کشور بدان عشق می ورزند و زیارت آن را آرزو می کنند. مزارات شهدای شهریور ۱۳۲۰ جلفا از جمله این مزارات اند. شاید زیارت مزار سربازان فداکار و جانفشان وطن که حفظ سرحدات را تکلیف خود دانستند و حتی به سیاست های ذلیلانه دولت پهلوی اول تن در ندادند برای هر ایرانی آزاده و وطن دوست بسیار جذاب باشد. 

در این مجال واقعه سوم شهریور ۱۳۲۰ و شهادت سربازان گمنام وطن در این روز را مرور می کنیم:

جلفا از نخستن مناطق اشغالی ایران توسط نیروهای متفقین در ساعت چهار صبح روز سوم شهریور ماه 1320 هـ.ش. به حساب می­آید.[i] هرچند این اشغالگران عنوان «متفقین» را داشتند؛ اما مردم منطقه آنان را نیروهای روسی می­انگاشتند و اینکه «بازهم اروسها[ii]آمدند.»[iii] در واقع این فکر چندان هم نادرست نبود چراکه بنیه اصلی این نیروهای متجاوز از ناحیه شمالی ایران  مربوط به ارتش شوروی می­شد و در همین دوران بود که شوروی­ها پایه­های نفوذ خود درکل منطقه آذربایجان را مستحکم گردانیدند.

در اولین ساعات روز واقعه، جناح راست و عمده ارتش چهل و هفتم سرلشکر نوویکوف[iv] که از مدت­ها در نخجوان و جلفای روس استقرار یافته بودند؛ به دورن خاک ایران سرازیر می­شوند. در تاریکی پیش از سپیده دم، سربازان شوروی از پل چوبی رود ارس عبور می­کنند و کلبه چوبی آن سوی پل را که پاسگاه مرزی به شمار می­رفت تصرف می­نمایند. در عرض چند دقیقه یک ستون طولانی تانک و زره­پوش و کامیون­­های مملو از سرباز از روی پل عبور می­کنند و وارد شهر خواب آلوده جلفا می­شوند.(استوارت، 1370، صص 212و211)

این لشکرکشی از طریق پل آهنی رود ارس نیز صورت می­پذیرد. ابراهیم نوروز­اف از خبرنگاران و چهره­های مطرح ارتش سرخ  در این خصوص می­نویسد:

«... حالا این من هستم که بدون موانعی و واهمه­ای از این مرز می­گذرم. از روی پل آهنی[v] جلفا که در دوران جنگ جهانی اول ساخته شده با قطار عبور کردیم در گروه ما روزنامه­نگاران، نویسندگان، هنرمندان، پزشکان، مهندسین کشاورزی، کادرهای اداری و فعالان حزبی بودند.» (ملازاده، 1376، ص3)

این تهاجم جز در نقاط صفر مرزی در سایر نواحی منطقه به صورت نسبتاً آرام و بی­سر و صدایی انجام می­گیرد.  نیروهای مهاجم در نوار مرزی با سرحداران ایران به مبادله آتش می­پردازند و تعداد انگشت شماری از مرزبانان ایرانی در عرض چند ساعت به شهادت می­رسند.[vi] مردم منطقه با آگاهی از این واقعه دچار ترس و وحشت می­گردند. نتیجه این ترس و هراس در جلفا، خالی گشتن شهر از سکنه بود. در علمدار و گرگر نیز برخی از مردم خانه و کاشانه خود را ترک می­کنند و به باغات اطراف و روستای کوهستانی زاویه[vii] پناه می­برند.[viii]



 [i] - برای مشاهده اعلامیه ارتش در این باره بنگرید به :

دلدم، اسکند، (1368)، حاجی واشنگتن، تهران: امین، صص 9-148.

[ii] - واژه  «روس» در بین مردم منطقه به صورت «اروس» تلفظ می­گردد. در زبان ترکی قاعده­ای وجود دارد که بر اساس آن هیچ کلمه­ای با حرف«ر» آغاز نمی­گردد، پس هنگام به کارگیری واژگان غیر ترکی  که با حرف «ر» شروع می­شود، یک حرف «الف» به ابتدای کلمه افزوده می­شود.از همین روست که استاد شهریار در بند 32 منظومه «حیدربابایه سلام» واژه «رضا» را به صورت «ارضا» قید می­کند و می­نویسد:

«ارضا منه نوروز گلی درردی!» ترجمه: (رضا گل نوروز برایم می­چید)شهریار، محمدحسین، (1382)، تهران:زیرین، نگاه، ص 38.

[iii] - این تجربه تاریخی نسبت با روس­ها در خاطره مردم آذربایجان به شکل عمیقی نقر گشته است و همین ذهنیت است که در کلام شهریار بدین صورت متبلور می­گردد:

«باخیسان روس دا آرازدان کئچیر ، ایران آپارا» ترجمه: ( وقتی می­نگری، روس را می­بینی که از رود ارس می­گذرد تا ایران را به یغما ببرد.» شهریار، ص 108.

[iv] - قوای نوویکوف مرکب از لشکر هفتاد و ششم پیاده کوهستانی ارمنی، لشکر بیست و چهارم سواره کوهستانی و چند واحد از لشکر ششم و پنجاه و چهارم تانک بود.

استوارت، ریچارد، (1370)، در آخرین روزهای رضا شاه، عبدالرضا هوشنگ مهدوی و کاوه بیات(مترجم)، تهران: معین، ص212.

[v] - این پل فلزی مخصوص عبور با راه آهن می­باشد. عرض آن 6 متر و طولش 20/109 متر است. خیز طاق پل به بلندی 20/16 متر و وزن پل 591850 تن می­باشد. هزینه تمام شده طبق اسنادی که راه آهن ایران متکی به مدارک روس­ها منتشر نموده است در حدود 77/316305 روبل طلا می­باشد.پل چون بسیار سنگین بوده روی صندوق فلزی ساخته شده که جمعاً قیمت ساخته شدن صندوق 5/67% مجوع کلیه هزینه­های پل می­باشد. آهنی که برای پل مصرف شده است از نخجوان آورده­اند و برای رسانیدن به جلفا از بیراهه و کوهستان­های صعب­العبور حمل گردیده است. در جنگ بین­المللی اول ، هنگام عقب نشینی در جنگ با ترک­ها ، فرماندهی دستجات ارامنه که مردی موسوم به اندرونیک بوده است ؛ تصمیم به منفجر ساختن پل می­گیرد ولی خوشبختانه خطر زیادی متوجه نگردیده و تنها فرم­های تحتانی پل کمی خمیده می­شوند.

خلیلی عراقی، محمدرضا،  (1327)، خاطرات سفر، بی­جا: بی­نا.

[vi] - در نوار مرزی جلفا آرامگاه و یادبود چند تن از این شهدا قابل مشاهده می­باشد که مشهورترین ایشان در نقطه صفر مرزی در کنار پل اهنی شهر جلفا در خاک آرمیده­اند که از آن جمله می­توان به ژاندارم شهید سرجوخه ملک محمدی، ژاندارم شهید عبدالله شهریاری فرزند حیدر و ژاندارم شهید سید محمد راثی هاشمی فرزند میرجعفر  اشاره داشت. بر سنگ مزار هر یک از این سه تن چنین نقر گشته است: «آرامگاه ژاندارم شهید ...که  در سوم شهریور ماه 1320هـ.ش. در راه انجام وظیفه با کمال رشادت در مقابل مهاجمین ایستادگی و به شهادت رسیده­است.»

آرامگاه دیگری نیز در پاسگاه قره بلاغ جلفا قرار دارد که مدفن ژاندارم شهید میرزا علی می­باشد بر سنگ مزار این شهید نیز چنین حک شده است:« آرامگاه ژاندارم شهید و فداکار میرزا علی که در شهریور ماه 1320 شمسی در جلوگیری از تجاوز مهاجمین بخاک میهن عزیز مدت سه ساعت مقاومت نمود و تسلیم نشد و با آغوش باز مرگ را تسلیم شدن مقدم و شربت شهادت نوشید.» برای اطلاعات بیشتر بنگرید به:

راعی ، ولی و رضا احمدی، (1386)، جلفا از دیرباز تاکنون، ج1، تبریز: اختر، ص ص 30-228.

[vii] - این روستا در میان مردم منطقه «زیوه» نامیده می­شود. به نظر می­رسد عنوان زاویه با آرامگاه امامزاده سید اسماعیل ابن حبیب ابن موسی کاظم در ارتباط باشد و این مزار تکیه و زاویه­ای برای راز و نیاز و عبادت محسوب م­گشت.

بخشی از مقاله جلفا در پیشامد شهریور ۱۳۲۰- سجاد حسینی

مزارات 12

روضات الجنان و جنات الجنان یا حکایت شیرین مزارات تبریز

روضات الجنان و جنات الجنان اثر حافظ حسین کربلایی تبریزی معروف به ابن کربلایی توسط جعفر سلطان القرائی در دو جز تصحیح گشته است. بر اساس آنچه مصحح در مقدمه این اثر آورده است، مولف از طبقه علمای صوفیه قرن 10 هـ.ق. و از مریدان صفی الدین لاله‏ای بوده است. وی در آستانه ظهور صفویه در آذربایجان نمی‏ماند و به شام و حجاز می‏رود و سرانجام در شام ارتحال می‏کند و در شهر دمشق به خاک سپرده می‏شود.

کتاب وی شامل یک مقدمه، هشت روضه و یک خاتمه است:

مقدمه: در طریق زیارت قبور مومنین و مومنات

روضه اول: در ذکر مقابر و مشاهد اصحاب سید المرسلین (ص) و تابعین

روضه دوم: در ذکر مقابر اکابر سرخاب

روضه سوم: در ذکر مقابر کبرا چرنداب

روضه چهارم: در ذکر مقابر عرفا گجیل

روضه پنجم: در ذکر قبوری که اندرون شهر واقع است از ولیانکوی تا شنب غازان

روضه ششم: در ذکر مقابر اکابری که در نواحی و حدود تبریز واقع است.

روضه هفتم: در ذکر احوال حضرت مخدوم علی الاطلاق امیر بدرالمله و الدین احمد الحسینی لاله‏ای

روضه هشتم: در ذکر سلسله عبداللهیه علویه علادولویه کبرویه که حضرت مخدوم منسوب بدانست.

خاتمه: در بیان معنی نبی، رسول، نبوت، ولی، مرشد، ولایت و...

مزارات11

فراموشی سنت مزارات نویسی

از جمله کتب تاریخ محلی، کتب مزارات می‏باشند. در کتب مزارات درباره رجال، مشاهیر، علما، فقها، شعرا، صوفیه و... خفته در خاک یک منطقه خاص جغرافیایی سخن به میان می‏آید. از آن جا که منطقه آذربایجان و خصوصاً شهر تبریز از نظر مزارات بسیار مستعد می‏باشد،اصلی‏ترین کتب تاریخ محلی این منطقه همان کتب مزارات هستند. روضه الاطهار و روضات الجنان جنات الجنان را باید از معروف ترین کتب محلی مزارات آذربایجان تلقی کرد.

اما مسئله قابل تأمل این که در دنیای جدید ما دیگر کسی به مزارات نویسی اهمیتی نمی‏دهد. مشاهیر و بزرگان یکی پس از دیگری در دل خاک می‏روند، بسیاری به فراموشی سپرده می‏شوند و شاید چند دهه بعد مزارشان نیز از بین می‏رود. اما کسی هیچ کس این بخش از هویت محلی‏مان را ثبت و ضبط نمی‏کند.

مزارات 10

مزار حکیم نظامی گنجوی

یکی از مشهورتن مزارات موجود رد جمهوری آذربایجان، مزار حکیم نظامی گنجوی در شهر تاریخی گنجه می‏باشد. ده ها منبع دست اول تاریخی از دفن گشتن نظامی در گنجه قفقاز سخن به میان آورده‏اند. آرامگاه نظامی تا چندین دهه پیش وضعیت خوبی نداشت. برای آگاهی از اوضاع نابسمان این مزار بخشی از نوشته های عادل­خان زیاد خان ، نواده جواد خان گنجه ای، را مرور می کنیم:

و وضعیّت نابسامان آرامگاه نظامی همواره عادل خان، را آزار می­داد، به گونه­ای که در سه اثر خود بر لزروم بهسازی مقبرۀ حکیم گنجه تأکید می­کند:

«در نزدیکی شهر گنجه قبر شاعر مشهور شیخ نظامی علیه الرّحمه قرار دارد. اگر عسکر آقا آدی­گوزل­اوف، رئیس ادارۀ شهر گنجه، بعد از اتمام تحصیلاتش در دارالفنون گنبدی بر فراز آن مزار نمی­ساخت؛ حال محلّ آرامگاه شیخ نظامی هم معلوم نبود. حیف که اکنون نصف آن گنبد فرو ریخته و هیچ کس خیال بازسازی آن را ندارد. اکنون داخل آن گنبد اسب و الاغ نگهداری می­کنند. استخوان بسیاری از مشاهیر در ولایت ما این گونه طعمۀ کلاغ و لاشخور شده است».

 « ننگ بر ما باد که ما مردم جمهوری آذربایجان نشان یادگاری برای اصحاب قلم و علمای برجسته خود ایجاد نکرده­ایم. حتّی مقبرۀ عالمی چون شیخ نظامی که «شیلله‏ر» و سایر اروپایی­ها به آثار او افتخار می­کنند، در نتیجۀ بی­احترامی ما، در حوالی گنجه به مسکن مارها و عقرب­ها مبدّل گشته است. دین معنوی ما، به این گونه از علما اقتضا می­کند که مجسّمه­های ایشان را بر فراز مقبره‏هایشان قرار دهیم».

«قبر او [نظامی] بزرگترین و عزیزترین یادگار ادوار تاریخی گنجه است. بعد از برافراشتن بیرق استقلال در فکر بودیم در عوض گنبد، قشنگ­ترین و مجلل­ترین ساختمانی به طرز جدید فنّی در روی قبر آن شاعر تهیّه نمائیم».

 

شاید مشاهدۀ اوضاع نابسامان آرامگاه نظامی در قرن 19م. سیّد عظیم شیروانی، شاعر معروف منطقۀ شیروان، را به سرودن رباعی ذیل واداشت:

«ای شیخ نظامی! ای نظامی داغیلان

ای گنجه‏ده عزّ و احتشامی داغیلان

اولموشمو سنینله من کیمی عالمده

بیتی، ائوی، مکتبی، کلامی داغیلان؟»

ترجمه: (ای شیخ نظامی! که آنکه نظامت نابود گشت!

ای آنکه در شهر گنجه عزّ و احتشامت نابود گشت.

آیا در عالم کسی مانند من و تو وجود داشت،

که بیت و خانه و مکتب و کلامش نابود گردد؟»

اما مزار نظامی بعدها به زیباترین شکل احیا گشت و اکنون یکی از مهم ترین جاذبه های گردشگری شهر گنجه است.

مزارات 9

مزارات طوبائیه تبریز

خانه ابدی باقرخان سالار ملی آیت الله شهیدی و برادران فرهنگ دوست نخجوانی

طوبائیه یا طوبی نام یکی از قبرستان‏های تبریز در دوران معاصر می‏باشد.این قبرستان در خیابان کمربندی این شهر نرسیده به چهارراه آبرسانی قرار دارد و در جنب آن مسجد معروف طوبی ساخته شده است. مسجد طوبی از بزرگترین مساجد شهر است و مراسم ترحیم بسیاری از بزرگان علم و فرهنگ و ادب و متمولین شهر در آن بر پا می‎‏شود. مسجد طوبی هم چنین محل برگزاری جلسات پرشور تلاوت قرآن توسط قاریان بین المللی است و همیشه یکی از پرشورترین جشن‏های نیمه شعبان در آن بر گزار می‏گردد.

به هر حال این مسجد و قبرستان در جوار هم قرار دارد. چندی پیش، یعنی حدود 10 سال پیش از این قبرستان طوبائیه به یک بوستان تبدیل شد و تنها چهار مزار آن حفظ گشت. مزار باقر خان سالار ملی، آیت الله شهیدی، برادران فرهنگ دوست نخجوانی (حاج محمد و حاج حسین) از جمله این مزارات بودند. بنای یادبود جالبی نیز بر فراز این مزارات در حال ساخت می‏باشد. مسئولان شهرداری تبریز امیدوارند که این بنای یادبود در آینده نزدیک به یکی از نمادهای شهر تبریز مبدل گردد.

پیش از این که این بنای یادبود ساخته شود، مزارات مشاهیر طوبائیه در داخل یک مقبره کوچک آجری و گنید دار قرار داشت.

مزارات 8

چرا تبریز از نظر مزارات بسیار غنی است؟

تبریز یکی از بزرگترین شهرهای دنیای شرق است. این شهر بیش از همه شهرهای ایران سابقه مرکزیت سیاسی دارد و از این رو مقابر موجود در آن از حیث تاریخ سیاسی بسیار مهم می‏باشند. به زبان ساده این که وقتی شهری پایتخت حکومتی می‏شود و چندین سلطان در آن بر تخت می‏نشینند و ده‏ها وزیر در آن عزل و نصب می‏گردند، فرماندهان بزرگ نظامی و سپهسالاران معروف در آن حضور می‏یابند، به هنگام درگذشت بیشتر ایشان در خاک آن شهر دفن می‏گردند و بدین ترتیب آن سرزمین از نظر مزارات سیاسی اهمیت می‏یابد.

نمونه عالی این مزارات مزار غازان خان ایلخان مغول، قرا یوسف ترکمان پادشاه قراقویونلو، سلطان اویس جلایری و... است که همگی در تبریز قرار دارند.

پادشاهان دنیای قدیم همواره از شخصیت‏های فرهنگی در دربارهای خود بهره می‏جستند. این شخصیت‏ها بعد از آن که به تختگاه می‏آمدند تا پایان عمر خود در جوار شاه می‏ماندند و به هنگام فوت در همان پایتخت مدفون می‏گشتند. برای مثال کمال الدین بهزاد، میناتوریست معروف ، و کمال الدین خجندی، شاعر نامور، بعد از این که توسط شاه اسماعیل به تبریز آورده شدند و در این شهر درگذشتند در همانجا به خاک سپرده شدند.(قبرستان بیلانکوی)

عطاملک جوینی نیز به همراه مغولان از خراسان عازم آذربایجان شد و در تبریز درگذشت و به خاک سپرده شد.(قبرستان چرنداب)

بسیاری از شاعران خفته در قبرستان سرخاب تبریز (مقبره الشعرای کنونی) نیز از مدعوان دربارهای حکومتی بودند که بعد از چندی زندگی در تبریز و سرودن ده‏ها و صده‏ها بیت شعر و آفرینش آثار ارزنده ادبی در آغوش تبریز کهن آرمیده‏اند.

علاوه بر همه این ها تبریز در برخی از ادوار تاریخی شهر عرفان و تصوف بوده است و بسیاری از باباها، پیرها، ده ده های و در یک کلام شیوخ متصوفه در آن درگاه و خانقاه و زاویه و در نهایت آرامگاه داشته‏اند.

 

مزارات 7

به یاد و خاطر عباس میرزا...

عباس میرزا یکی از قهرمانان ملی دوران قاجار می‏باشد. وی سال‏های سال ولیعهد فتحعلیشاه قاجار و حاکم ایالت آذربایجان بود. عباس میرزا در تبریز به سر می‏برد که جنگ‏های ایران و روس آغاز شد و زمینه فداکاری‏ها و از جان گذشتگی‏های او آغاز گشت. او انسان لایقی بود که به علوم و فنون جدید زمان عشق می‏ورزید. عباس میرزا معماری جنگی اروپایی را به ایران آورد و در قالب دو قلعه نظامی ساواحل ارس یعنی کوردشت و عباس آباد به کار بست. اول بار اندیشه سربازگیری و خدمت وظیفه عمومی از سوی او در ایالت آذربایجان به اجرا درآمد. این عباس میرزا بود که محصلین ایرانی را به فرنگ فرستاد تا عقب ماندگی‏های علمی کشور را با فراگیری علوم نوین جبران کنند.

هم عصرانش او را با پطر کبیر می‏کردند:

«اگر زنده می‏ماند پطر کبیر ایران می‏شد.»

 عثمانی‏ها در نامه‏هایشان او را هم نام و به مانند عباس عموی پیامبر(ص)، عباس علی(ع) و شاه عباس کبیر می‏انگاشتند.

عباس میرزا در زمان خویش به قدری محبوب بود که خائنان سپاه او به مانند آل یزید و پیمان شکننان با حضرت امام حسین (ع) تصور می‏شدند.

 سرانجام عباس میرزا در سال 1212شمسی به هنگام لشکرکشی به خراسان جهت سرکوب عصیان تراکمه در سن جوانی و بدون هیچ سابقه بیماری درگذشت. برخی مرگ او را بسیار مشکوک می‏دانند. مرگ عباس میرزا در مشهد باعث شد تا وی در جوار آستان مبارکه امام رضا(ع) به خاک سپرده شود.

اما امروز محل مزار عباس میرزا در آستان قدس رضوی(ع) مشخص نیست. گفته می‏شود در دوره‏ای به دلیل تعدد مزارات جوار این حرم شریف،بسیاری از آن‏ها برچیده شدند و تنها معدود مزاراتی چون مزار شیخ بهایی برجای ماند. تنها یادگاری که از عباس میرزا در مشهد باقی است سنگ مزار اوست که در موزه آستان قدس رضوی نگهداری می‏شود.

مزارت6

آرامگاه صائب تبریزی

صائب قدرتمندترین شاعر عهد صفوی محسوب می‏گردد. در دوره های اخیر در خصوص انتساب صائب به تبریز و اصفهان اختلاف نظر وجود داشت. اما یک بیت از اشعار او بر تمامی این اختلافات پایان داد:

صائب از خاک پاک تبریز است

هست سعدی گر از گل شیراز

بله صائب از خاک پاک تبریز است و از تبارزه‏ایست که در دوران شاه عباس اول صفوی از تبریز به اصفهان کوچانده شده‏اند تا هنر، صنعت ، معماری و در یک کلام مکتب تبریز را به تختگاه جدید اصفهان بیاورند و تجارب دارالسلطنه ای را که ده ها بار پیش از آن تاریخ، مرکزیت سیاسی ایران و حتی بخش بزرگی از جهان شرق را داشت، به سپاهان نو بنیان عباسی بیاورند.

شاه عباس به تبریزیان عشق می ورزید چراکه او نام محله مهاجران تبریزی در اصفهان را بنام خویش عباس آباد نامید. عباس آباد هم اکنون خیابانی فرعی است که به خیابان اصلی چهارباغ عباسی اصفهان منتهی می گردد. دو طرف خیابان را درختان چنار غول پیکری احاطه شده است. وقتی به انتهای عباس آباد می‏رسی، مزار صائب به چشم می‏خورد. قرار گرفتن قبر صائب در عباس آباد بار دیگر تبریزی بودن او را اثبات می‏کند. اصفهانی ها این مزار را به سبک بناهای ستون دار شهرشان عالی قاپو و چهل ستون ساخته اند. نیم تنه‏ای از صائب نیز در وسط محوطه آرامگاه دیده می‏شود. کتابخانه‏ای نیز بنام صائب ایجاد شده است. اما وضعیت این آرامگاه شایسته شخصیت صائب نیست. در کاشیکاری‏های دیوار مزار بعضاً ریخته‏اند. دیوارها رنگ دوده گرفته‏اند. سنگ قبر نیز چندان سالم نیست. مانند تمامی جاذبه‏های تاریخی و فرهنگی اصفهان، در یادگاری های متعددی بر در و دیوار آرامگاه صائب نقش بسته است.

آرامگاه صائب به سان بسیاری از مزارت شهر تبریز در پایین تر از سطح زمین ایجاد نشده و حتی اندکی بالاتر از سطح زمین ساخته شده است.

مزارات 5

یکی از مزارات علمدار جلفا، قبرستان محله زیارتگاه بود. این قبرستان نیز سرنوشت بسیاری دیگر از قبرستان‏های منطقه را پیدا کرد. از بیخ و بن نابود شد و به جای آن مدرسه دخترانه ای ایجاد شد. کودکان و نوجوانان دانش آموز علمداری ده ها سال است که پای بر جسم خاک شده اجداد خود می گذارند و در این مدرسه درس می‏خوانند. بخش دیگری از قبرستان نیز محوطه وسیعی است که مردم منطقه گاه از آن به عنوان پارکینگ خودروهایشان و گاه برای ریختن مصالح ساختمانی شان بهره می برند. . برخی نیز ساخت و سازهایی کرده اند و به هر حال قبرستان زیارتگاه علمدار با بقعه معروف به پیرش از صفحه روزگار پاک گشته است.

پیر واقع در این قبرستان، روزگاری محل زیارت مردم علمدار بوده است و عنوان زیارتگاه از این جا متولد شده است. جالب این که حتی اثری از این بقعه هم نیست.

احتمال دارد سنگ قبرهای نفیسی در این قبرستان وجود داشته است. برای مثال ما می دانیم که بسیاری از اعضای خاندان یاوری علمداری در این قبرستان دفن گشته اند چرا که املاک ایشان هموراه در بخش شمالی قبرستان قرار داشته و به نوعی با قبرستان همسایه بوده اند. مقام حکومتی و ثروت خانوادگی یاورهای علمداری اقتضا می کرد که انها سنگ قبرهای نفیسی را برای مزارات خانوادکگی شان سفارش دهند و حتماً تعدادی از این سنگ نوشته های هنری تا زمان نابودی قبرستان زیارتگاه وجود داشته اند.

 

مزارات4

منطقه آذربایجان به دلیل موقعیت خاص جغرافیا و تاریخی همواره با مسیحیان در ارتباط بوده و برخی از این مسیحیان در مناطق مختلف آن چون تبریز، ارومیه، قره‏داغ، جلفا و ... زندگی کرده، درگذشته و به خاک سپرده شده‏اند.

البته تبریز همواره برای بسیاری از مسحیان جذابیت بسیاری داشته است. ارامنه در منطقه خاصی از این شهر زندگی کرده و می‏کنند. این محله در تبریز عهد قاجار به محله ارمنستان معروف بوده است. ارمینان در تبریز چندین گورستان دارند. گورستان‏های ارامنه با دیوارهایی احاطه شده است و اکثر این مزارات در مسیر محله ارمنستان (خیابان شریعتی تبریز) واقع است.آسوریان سامی نژاد نیز در تبریز زندگی می‏کنند. آنها نیز قبرستان مخصوصی در این شهر دارند.

در گذشته مسیونرهای مسیحی اروپایی نیز تبریز و دیگر شهرهای آذربایجان را برای زندگی و اشاعه آیین خویش انتخاب کرده بودند و در آن زندگی کرده، درگذشته و به خاک سپرده شده اند. البته در این مواقع ایشان در قبرستان های ارامنه یا آسوریان دفن می شدند.

معلم معروف امریکایی هوارد کانکلین بسکرویل(متولد۱۰ آوریل ۱۸۸۵ و در گذشته۱۹ آوریل ۱۹۰۹) که در مدرسه مموریال در تبریز بود نیز در دوران مشورطه در راه آرمان مشروطیت ایران جان فشانی کرد و در روز ۱۹ آوریل ۱۹۰۹ در حالی که او یگانی ۱۵۰ نفری از رزمندگان ملی گرا را در پیکار علیه نیروهای سلطنتی، رهبری می‌کرد، با ضربت یک گلوله که قلب وی را در هم شکافت، در همان دم جان باخت، تنها درحالی که ۹ روز از جشن تولد ۲۴ سالگی او می‌گذشت.

جسم بی جان او در قبرستان ارامنه تبریز دفن گشت. بعدها مشروطه خواهان تبریز فرشی که در مرکز آن چهره وی نقش بسته بود را برای مادرش ارسال داشتند، اما این فرش هرگز به دست او نرسید.

خواهران مسیحی مشغول در آسایشگاه جزامیان بابا باغی تبریز دیگر مسحیانی هستند که در صورت درگذشت احتمالا، در یکی از این مزارات دفن گردند.

کمکی آراز - مزارات

حکایت تلخ و شیرین مزارات

پیوند جسم و جانمان با خاک

آرامستان ابدی

تاریخ گویا

و

متقن ترین برگ هویت و هستی مان

در

کمکی آراز

مزارات 3

بخشی از مزارات منطقه آذربایجان، بقاعی هستند که در هر شهر و روستایی پیدا می‏شوند. در بقاع افرادی خفته‏اند که در گذشته بنا به دلایلی در نزد مردم این دیار دارای مقام معنوی بوده‏اند. فرد آرمیده در یک بقعه می‏تواند یک امامزاده باشد. اکثر امامزادگان منطقه منتسب به امام موسی کاظم (ع) می‏باشند. آرامگاه ساداتی که با واسطه‏های متعددی به ائمه شیعه منتسبند نیز در این منطقه دارای ارزش و اعتبار است. این اندیشه که امامزادگان بعد از دوره صفویه اهمیت پیدا کرده‏اند و قبل از آن چندان اعتباری نداشته‏اند ، اندیشه غلطی است. اول اینکه احترام به اولاد رسول خدا (ص) تا به امروز نیز در نزد اهل سنت باقی است و دوم اینکه تاریخ ساخت بنای بسیاری از امامزادگان به پیش از عصر صفوی می‏رسد. برای مثال تاریخ ساخت بقعه سید حمزه تبریز و سید شعیب دوزال جلفا به عهد ایلخانی می‏رسد.

در برخی از نقاط آذربایجان خصوصاً در نواحی اطراف تبریز، مزار برخی سرداران اسلام موجود است. این افراد همان کسانی بودند که در فتوحات اسلامی شرکت کرده و در نواحی مختلف آذربایجان به شهادت رسیده‏اند.

مزارات انبیا نیز در آذربایجان به چشم می‏خورند از آن جمله می‏توان به مزار جرجیس نبی(ع) در جلفا و مزار ارمیای نبی(ع) در خواجه اشاره داشت.

آرامگاه پیرها، باباها و ده ده ها را نیز باید به این مجموعه افزود. به نظر می‏رسد در دنیای قدیم(خصوصاً بعد از حمله مغول) مردم هر منطقه و ناحیه‏ای حول یک شخص معنوی به نام پیر، بابا و یا ده ده جمع می‏گشتند و با حضور در نزد وی و گوش سپردن به سخنان او و همگام شدن با اهداف و برنامه های وی به نوعی آرامش می‏رسیدند. باباها مسئول مسائل معنوی مریدان خویش بودند و این مریدان در زمان حیات بابا و حتی بعد از فوت او با حضور در مزارش کسب فیض معنوی می‏کردند.

از دیگر مزارات مشهور در منطقه آذربایجان، مزاراتی معروف به علمدار می‏باشند. علمدارها بیشتر در مناطق شمال آذربایجان شرقی یعنی جلفا و شبستر به چشم می‏خورند. برخی این علمدارها را به علمداران علی(ع) منتسب می‏دانند.

مزارات مربوط به شخصیت های معنوی زن نیز در این منطقه به چشم می‏خورد. برخی از این مزارت مخصوص زیارت بانوان است و مردان اجازه دخول بدین مزارات را ندارند. از آن جمله می‏توان به خانم امامزاده‏سی محله چرنداب تبریز اشاره داشت.

کمکی و نوح نبی(ع)

 

در افسانه‏های محلی آذربایجان آمده است. بعد از طوفان نوح و به زیر آب رفتن کل عالم، نوح و یارانش سوار بر کشتی در آب‏های خروشان این سو و آن سو می‏رفتند روزی کشتی به یک شی سختی برخورد می‏کند نوح نبی متوجه می‎شود که کشتی به کوهی برخورد کرده است و می‏گوید:«په نه آغیر داغدیر!» (عجب کوه سنگینی است) از این پس نام این کوه «آغری داغ» نامیده شد.

بعد از چند هفته کشتی مجدداً تکانی خورد و نوح نبی گفت: «بو دا اینان داغ دی!» (باور کن این هم کوه است) و از به بعد این کوه «اینان داغ» نام گرفت.

روزها گذشت و کشتی نوح لرزش دیگری را تجربه کرد و نوح نبی گفت: « بو داغ او داغدان کم کی دئییل!» (این کوه از آن کوه کم که نیست و بدین ترتیب کوه سوم «کمکی» نامیده شد.

مزارات 2

تخت فولاد؛ نمونه عالی احیای مزارات

تخت فولاد نام آشنایی برای مردم شهر اصفهان است. این منطقه بزرگ و وسیع یکی از مزارات شهر اصفهان می‏باشد که در مرکز شهر قرار دارد. اما اصفهانی‏های این برگ از دفتر هویت خود را پاره نکرده‏اند و به دور نیانداخته‏اند. آنها تخت فولاد و مقابر آن را با خاک یکسان ننموده‏اند و به جایش پارک و فضای سبز و ساختمان‏های آن چنانی نساخته‏اند. اصفهانی‏ها آدم‏های فهیم و آگاهی هستند. انها می‏دانند که تخت فولاد بخشی از تاریخ، هویت و هستی آنهاست. آنها تخت فولاد را به همان شکل سابقش احیا کرده‏اند. تخت فولاد اصفهان حالا یم مجموعه فرهنگی است. برایش بودجه تصویب می‏شود. طرح تحقیقاتی داده می‏شودو کتاب نوشته می‏شود و از گردشگران می‏خواهند تا به دیدار تخت فولاد بروند. باباها و عرفای خفته در تخت فولاد هر هفته پذیرای صوفیان شوریده شهرند. زمزمه «یا هو» از هر سوی تخت فولاد به گوش می‏رسد. دوستداران موسیقی نیز بر فراز مزار تاج اصفهانی می‏شتابند. و خلاصه اینکه تخت فولاد آرامستان ابدی مشاهیر اصفهان همچنان زنده است و تاریخ و فرهنگ و تمدن و هویت و هستی آن را فریاد می‏زند.

مزارات 1

قبرستان‏ها بخشی از هویت و هستی هر قوم و ملتی هستند. قبرستان‏ها و مزارات که گاه در گوشه دور افتاده و متروکی از یک شهر و روستا رها گشته‏اند گویاترین تاریخ حیات و زندگی مردمان آن سامان می‏باشند.

شاید عده‏ای معتقد باشند که قبرستان از زیبایی شهر می‏کاهد و یا تولید بیماری می‏کند. اما باید دانست که قبرستان موجب پیوند مردم هر سرزمینی با  خاک آن سرزمین می‏شود و احساسات نیک و پسندیده‏ای چون وطن دوستی را در ایشان زنده می‏کند.

گورستان‏های برخی از مناطق ایران چون آذربایجان آرامستان بسیاری از بزرگان و فرهیختگانی است که تا ابد بشریت بدان فخر خواهد ورزید. در دوران گذشته مزارات آن چنان مهم بودند که کتبی بدین نام شکل گرفتند و اکنون مهم ترین منابع تاریخ محلی آذربایجان و تبریز کتب مزارات می‏باشند. از آن جمله می‏توان به روضه الاطهار و روضات الجنان اشاره داشت.

متاسفانه اندیشه نابودسازی گورستان‏های شهر تبریز و نواحی اطراف در دوران معاصر (اواخر قاجار و دوره پهلوی) شکل گرفت و به دنبال آن شهردارانی که فکر می‏کردند می‏خواهند به مردم منطقه خدمت کنند مزارات تاریخی را محو کردند و به جای آن بوستان‏ها، پارکها و ساختمان‏های جدیدی را ساختند. گورستان گجیل و ده‏ها مقبره و مزار از بزرگان ادب و عرفان نابود گشت تا باغ گلستان پدید آید و آرامستان علما وادبا و شیوخ صوفیه به گردشکاه مردم تبریز و بعدها محل اجتماع خلافکاران و بزهکاران شهرمبدل گردد. مزار مورخ بزرگ تاریخ مغول عطا ملک جوینی نابود شد تا چند مدرسه در آن تاسیس شود و حتی یکی از آن ها نیز نام عطا ملک یا آرامستان چرنداب را نداشته باشد. داستان غم افزای مزارات تبریز آن چنان طولانی است که شرح آن در این مجال نمی‏گنجد.

اما ای کاش اشتباهات گذشته را جبران کنیم. ای کاش مزارات چرنداب و گجیل و دیگر مزارات شهر را با ایجاد تندیس‏ها، یادمان‏ها و المان‏هایی مرتبط با خفتگان در خاک آن احیا کنیم. تبریز ظرفیت آن را دارد که در آن ده‏ها فضای فرهنگی چون مقبره الشعرا (گورستان سرخاب) ایجاد شود. نمونه موفق دیگری در احیای مزارات این شهر طرح احیای گورستان طوباییه می‏باشد که در آن یادمان زیبایی برای باقرخان، برادران نخجوانی و آیت الله شهیدی ساخته شد.

جسمی جدا از جان!

هر شهری دارای جان و روحی است که ارزش و اعتبار خاک و جسم شهر بدان جان و روح است. جلفای مسلمان نشین ارس شهری نوپدید است که تاریخ تأسیس آن از عهد قاجار فراتر نمی‏رود. جان و روح این شهر تقریبا جدید، قصبه‏ها و آبادی‏های اطراف آن بوده اند و می‏باشند. واضح ترین دلیل ما بر این گفته نبود قبرستان در جلفاست. اگر جلفا مستقلا بدون تکیه بر علمدار و گرگر و شجاع و شاهمار و در یک کلام آبادی‎ها و شهرهای محال گرگر روح و جانی داشت حتما مردمان ساکن در آن آرمیدن در خاک آن شهر را ترجیح می‏دادند.

به نظر می‏رسد تأسیس منطقه آزاد ارس در اراضی و محدوده‏ای خارج از محال گرگر و بدون دخالت دادن مهم ترین شهر این منطقه (هادیشهر) که در طول تاریخ در حکم روح و جان جلفا بوده است، اشتباهی بزرگ بود. اگر چنین می‏شد جسم و جان در یک پیکر واحد متجلی می‏شدند و منطقه آزاد بسیار موفق‏تری داشتیم. جالب اینکه جغرافیای منطقه نیز در تأیید گفته‏های ما شکل یافته است. کوه‏های سر به فلک کشیده دره دیز کل این منطقه را از مرند و هرزندات جدا ساخته اند و به خوبی نشان می‏دهند که مناطق آن سوی دره دیز تا رود ارس(محال گرگر) مستقل و جای از دیگر نواحی می‏باشند.

افسانه رود ارس

در روزگاران قدیم دختر زیبا رویی بنام کور و پسر رشید و جسوری بنام آراز زندگی می‏کردند . آنها همدیگر را نمی‏شناختند. عاشیق‏ها درباره این دو ترانه‏های دلنشینی سروده در مجالس عروسی می‏خواندند. شهرت این دو جوان در همه جا پیچیده بود. آراز که ترانه‏های وصف حال کور را شنید به دنبال او به راه افتاد. این همدیگر را یافتند و پسندیدند اما جادوگر بدخواه انان را به رودخانه‏های جدا از هم مبدل ساخت. دو رود جدا از هم از میان جنگل‏های انبوه و کوهستان‏های سترگ عبور کردند و در دشتهای وسیع جاری شدند. آنان برای رسیدن به هم جانفشانی می‏نمودند. در این مسیر عاشقان جادو شده دیگری در هیئت رود های کوچک و بزرگ به ایشان پیوستند. کور و آراز رفته رفته خروشان تر می‏شدند. در روزی از روزها دشت تشنه مغان فریاد برآورد و آن دو را به سوی خود فراخواند. پس از چندین ماه دیدار این عاشق و معشوق در خاک مغان میسر گشت. آنان به هم پیوستند و به بی انتهای خزر سرازیر شدند.